جدول جو
جدول جو

معنی مهر بریدن - جستجوی لغت در جدول جو

مهر بریدن
دل کندن، دل برکندن، بی علاقه شدن، رشته الفت گسستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ خوَرْ / خُرْ دَ)
جدا کردن سر. باز کردن سر از تن با ابزاری برنده چون خنجر و شمشیر و کارد و مانند آن:
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندم برای پوستین.
مولوی.
طاقت سر بریدنم باشد
وز حبیبم سر بریدن نیست.
سعدی.
نه گر دستگیری کنی خرمم
نه گر سر بری بر دل آید غمم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سَ فُ وَ دَ)
مخفف گوهر خریدن. خریدن گوهر. جواهر خریدن. جواهر ابتیاع کردن
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ تَ)
مخفف گوهر باریدن. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ قَ وَ دَ)
دوستی کردن. محبت کردن. عاشق بودن. عشق باختن. عشق ورزیدن:
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان.
حافظ.
مهر می ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
مهر را بر کاغذ و جز آن فشاردن تا نقش مهر بر آن منقو ش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
پاشیدن گوهر نثار کردن جواهر، بخشیدن گوهر، سخاوت داشتن کرم کردن، ریختن قطرات (ابر) باریدن باران، اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن بساط شعبده در پایان نمایش، جمع کردن بساط نردو شطرنج درپایان بازی: ریخت چون دندان امید زندگی بی حاصل است میرسد بازی باخر مهره چون برچیده شد، (صائب) مقابل مهره چیدن، باخر رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
محبت داشتن اظهارعلاقه کردن: کمتراز ذره نه یی پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان. (حافظ. 276)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر خریدن
تصویر گهر خریدن
ابتیاع کردن گوهر خریداری کردن جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بریدن
تصویر ره بریدن
دزدی کردن، راهی شدن، رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جدا کردن سر (انسان و حیوان) از تن گردن زدن ذبح کردن، یا سر بریدن میبرند. گران میفروشند
فرهنگ لغت هوشیار
دل بستن، دوست داشتن، علاقه مند شدن، دل بسته شدن، عاشق شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
ختمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
Seal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
sceller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
mühürlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
مہر لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
ผนึก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
kuhitimisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
לחתום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
封印する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
密封
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
봉인하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
সিল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
menyegel
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
selar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
मुहर लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
sigillare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
sellar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
versiegeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
запечатати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
запечатывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
pieczętować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهر کردن
تصویر مهر کردن
verzegelen
دیکشنری فارسی به هلندی